گفتگوی مشروح مهر با جواد علیزاده؛

هیچ چیزی غم انگیزتر از خنده نیست!

هیچ چیزی غم انگیزتر از خنده نیست!

جواد علیزاده اعتقاد دارد انسان می خندد تا بتواند غم های زندگی اش را فراموش کند و اگر عمیق به این مورد نگاه شود متوجه می شویم که شادی سبب می شود غم های انسان فراموش شوند.



خبرگزاری مهر - گروه هنر- آزاده فضلی: جواد علیزاده هنرمند طراح، کاریکاتوریست و کارتونیست پیشکسوت که از سال ۱۳۴۹ به شکل حرفه ای وارد دنیای هنر شده است، از آن دست آدم هایی است که تلاش کرده با زبان هنر با رنج ها و ناملایمات مبارزه کند. طرح های وی اکثراً فضایی سیاه و تاریک را تصویر می کنند؛ طرح هایش در زمینه های مختلف کارتون مثل کارتون های مطبوعاتی، طنز، پرتره، کاریکاتور سیاه، طنز سیاه، کمیک استریپ، ورزشی، سوررئال، فلسفی و طنز ۴ بعدی در دسترس می باشد.
در کارهای علیزاده، تناقضات و پارادوکس های زندگی چون مرگ، شادی و غم و سوال های بی جواب انسان، مشهود است. وی همینطور یکی از هنرمندان کاریکاتوریست فعال در زمان جنگ تحمیلی، بود که در ایام انقلاب و دفاع مقدس بعنوان کاریکاتوریست در روزنامه کیهان کار می کرد. او نخستین کاریکاتور با مبحث جنگ را در همان روزهای ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی طراحی و از آن به بعد کاریکاتورهایی با مضامین وقایع نگاری جنگ، دفاع رزمندگان ایران اسلامی، وقایع پشت جبهه و سودجویی برخی محتکران در زمان جنگ تصویر کرد.
وی پیش از این در گفتگویی مشروح درباره کاریکاتور جنگ با خبرگزاری مهر سخن گفته بود که می توانید اینجا بخوانید.
حدود ۲ سال است که پاندمی کرونا سبب شد تا هنرمندان هم همچون دیگر اقشار جامعه، کم کار، بیکار یا خانه نشین شوند. البته هنرمندان طراح و کاریکاتوریست همسو با اتفاقات اجتماعی و برای همراهی با مدافعان سلامت و کادر درمان و همدردی با مردم در اتفاقات مختلف، آثاری را خلق کرده اند که جواد علیزاده هم از این قاعده مستثنی نبوده است. این هنرمند در ابتدای بروز پاندمی کرونا، همسر خویش را از دست داد و کمی گرفتار افسردگی شد. به بهانه احوالپرسی و صحبت از زندگی و وضعیتش در دوران کرونا، گپ و گفتی با وی در دفتر کارش که در واقع دفتر نشریه «طنز و کاریکاتور» است، داشتیم که مشروح آنرا در ادامه می خوانید.

* آقای علیزاده روزگار کرونا را چطور می گذرانید؟
درست است که کرونا اتفاق ناراحت کننده ای است و بسیاری از عزیزان و چهره های فرهنگی هنری را در یک سال گذشته از دست داده ایم و امکان دارد مرگ باز هم خدایی نکرده سراغ فرد دیگری برود، اما به شخصه دیدگاهم به زندگی این گونه است که یک روز همه ما خواهیم مرد. اگر کرونا هم نبود، بالاخره باز هم مرگ در انتظار ما بود؛ اما کرونا احساس مرگ را به ما نزدیک تر کرد و مرگ برایمان ملموس تر شد. این گونه نبوده است که اگر کرونا نبود ما عمر جاودان می داشتیم؛ بالاخره مرگ در انتظار همه ماست و این موقتی بودن زندگی است که به همه ما انگیزه می دهد تا لذت ببریم.
* کرونا که بیشتر از یک سال همه را درگیر خودش کرده، سبک زندگی متفاوتی را برای همه مردم و بخصوص هنرمندان رقم زده و گاهی برخی را به سمت افسردگی و گاهی هم به سمت کار کردن بیشتر کشانده است. برای شما این دوران چطور سپری شده است و تأثیراتی از این دوران گرفته اید؟
من در کاریکاتور و کارتون هایم، از قدیم به جنبه تلخ طرح، توجه و نگاه داشتم که همچون آنها می توانم به طرح هایی درباره صادق هدایت که بسیار معروف شد، اشاره کنم
من فکر می کنم افسردگی کرونایی شامل حال همه مردم و هنرمندان شده است چون وضعیت به سمتی پیش رفته که افراد درگیر بی حسی و افسردگی شوند. برای من هم که علاوه بر کرونا، اتفاقات خیلی تلخی در زندگی افتاد و همسرم را از دست دادم. من از قدیم استعداد افسردگی داشتم همچنان که در بیشتر کارهای من هم طنز سیاه نمود دارد.
در واقع کارهایم، دوشخصیتی یعنی مجموعه ای از وقایع تلخ و شیرین است. البته درست است که من کارتونیست و کاریکاتوریست هستم و این طور به نظر می رسد که باید طرح های بامزه و کارتونی خلق کنم اما از دیدگاه فلسفی من، وقتی به عمق قضیه نگاه می کنم، «خنده و گریه» ریشه مشترک دارند؛ امکان دارد ظاهراً با هم فرق کنند اما هر دو، روح انسان را تسکین می دهند. بنابراین است که من در کاریکاتور و کارتون هایم، از قدیم به جنبه تلخ طرح، نگاه داشتم که همچون آنها می توانم به طرح هایی درباره صادق هدایت که بسیار معروف شد، اشاره کنم که از بد روزگار، بدون امضا فراگیر شد.
* این نگاه تلخ در کارتون های شما ریشه در چه دوران زندگی تان دارد؟
این مبحث به دوران کودکی من بر می گردد؛ زمانی که محل کار پدرم به روستای شاه آباد مغان در اردبیل منتقل شد. خانمی به اسم اطلس که روستایی بود، در منزل ما کار می کرد. من سگی به اسم پوپی داشتم که در ۵ سالگی به آن بازی می کردم. وقتی پس از اتمام مأموریت پدرم به تهران آمدیم، خبر آمد که اطلس فوت کرده و پس از آن هم گفتند پوپی مرده است. وقتی این دو خبر مرگ را شنیدم خیلی ناراحت شدم و در همان دوران کودکی با مرگ و این که هیچ چیز دائمی نیست مواجه شدم و خیلی بر من اثر گذاشت و به شکلی شخصیت من را شکل داد. چون تنها پسر خانواده بودم و چند خواهر داشتم به شکلی تنها بودم و نقاشی می کشیدم تا افسردگی خودم را که از کودکی با آن مواجه بودم، تسکین دهم. خاطرم است همان زمان ها (حدود سال ۱۳۳۸) که حدوداً ۸ ساله بودم، وقتی پدرم برای من مداد رنگی و وسایل نقاشی خریداری می کرد، آرامش پیدا می کردم و اثر خوبی روی من می گذاشت.
در شش سال دبستان، شاگرد زرنگ بودم و در مجله اطلاعات کودکان آن زمان عکس و اسمم به همراه دستخط و نقاشی هایم بعنوان شاگرد استثنایی چاپ شد. البته وقتی وارد دبیرستان شدم، درس ها سخت تر شد و وارد دنیای جدید جوانی شدم و مثل قبل درس خوان نبودم. کلاس ششم دبیرستان با معدل خیلی پایین قبول شدم. همیشه خانم معلم ها با من خوب بودند و با وجود این که گوش همه را برای شیطنت می کشیدند اما به من که می رسیدند این کار را نمی کردند.

این موارد را به این جهت گفتم که من سابقه افسردگی از کودکی داشته ام و بنابراین تلخی در کارهایم از این حس نشأت گرفته است. البته نگاه تلخ و شیرین در کار به روحیه و حس یک هنرمند بر می گردد و من هم با این پس زمینه ای که داشتم کار کردم و وقتی به دوره کرونا رسیدیم، من بیشتر از بقیه گرفتار این حس افسردگی شدم که باز هم تلاش می کنم با کار کردن بر این حس غلبه کنم. البته با عنایت به وضعیت ناشی از کرونا و مرگ همسرم، هم اکنون انرژی زیادی برای کار کردن ندارم ولی باز هم امیدوارم بتوانم کار کنم.
* مرگ همسرتان بیشتر از هر مسأله ای در چهره، کار و حتی مطلب گذاردن در صفحه تان نمود دارد. از سوی دیگر با عنایت به صحبت هایتان، در کودکی مقوله «از دست دادن» را تجربه کردید اما یکی از خصوصیت انسان این است که هر قدر کسانی را از دست بدهیم باز هم این حس برایمان تازگی دارد..
بله همچنین است، من با طرح ها و حتی نوشتن در صفحه شخصی ام قصد ندارم کسی را ناراحت کنم و بیشتر به این منظور است که خودم را تسکین دهم و امکان دارد برخی هم با نوشته و طرح های من، هم ذات پنداری کند.
* شاید بتوان گفت هنرمندان به تبع کاری که دارند در دوران کرونا بیشتر از همه آسیب دیدند و کمتر توانستند خودشان را با این شرایط وفق دهند. راهکار شما برای برون رفت از این شرایط چه بوده است؟
بحث از دست دادن را که پیش تر گفتم با آن از بچگی آشنا بودم اما آشنا بودن با احساسی که تراژدی است، قرار نیست با این مسئله کنار آمده باشم. برخی هستند راحت و منطقی با بحث از دست دادن مواجه می شوند اما ما که بیش از اندازه احساساتی هستیم، کمی سخت تر است. تنها کاری که می توانم در این دوران انجام دهم و آنرا بلد هستم، طراحی است. منتها بحث نگاه به زندگی هم در مورد شرایط کنونی هم مطرح است؛ «کرونا» کار را به جایی رسانده که دیگر مرگ به انسان نزدیک شده است و همه آنرا در نزدیکی خود احساس می کنند.
کرونا سبب شده که دوره زمانی بین تولد تا مرگ انسان، کمی فشرده تر شود و مرگ نزدیک تر حس شود. من همیشه این گونه فکر می کنم و این ارتباطی به زمان قبل کرونا یا در کرونا ندارد. در دوران کرونا با وجود این که افسردگی به سراغم آمد اما امیدوار هستم چون دیدگاهم نسبت به زندگی تغییر کرده است قرار نیست ما فکر نماییم باید عمر جاودان داشته باشیم و پیش از کرونا هم کماکان با مسئله مرگ مواجه بودیم کما این که من همیشه یک سوال شبه فلسفی دارم «چرا ما می خندیم با وجود این که می دانیم روز خواهیم مُرد؟»؛ انسان اشرف مخلوقات است و با این که می داند روزی می میرد و مرگ پذیرفته شده اما باز درحال زندگی کردن است. اگر نگاه جدی تری به شعر، ادبیات و هنر شود و ریشه اینها، به این مورد بر می گردد که مرگ در انتظار انسان است و اگر قرار بود عمری جاودان داشته باشیم اصلاً ممکن بود هنر به وجود نمی آمد.
من سینمای فدریکو فلینی را خیلی دوست دارم و آنرا دنبال می کردم؛ فلینی جمله ای دارد که همیشه مدنظر من است «هیچ چیزی غم انگیزتر از خنده نیست!». در واقع منظور فلینی این است که انسان می خندد تا بتواند غم های زندگی اش را فراموش کند. اگر عمیق به این مورد نگاه شود متوجه می شویم که شادی سبب می شود غم های انسان فراموش شوند. چون هر مسأله ای، ضد خودش را به وجود می آورد ازاین رو در کنار گریه یا غم، باید خنده هم وجود داشته باشد، همانطور که شب با روز معنا پیدا می کند.
در واقع کرونا سبب شده که دوره زمانی بین تولد تا مرگ انسان، کمی فشرده تر شود و مرگ نزدیک تر حس شود. من همیشه این گونه فکر می کنم و این ارتباطی به زمان قبل کرونا یا در کرونا ندارد. در دوران کرونا با وجود این که افسردگی به سراغم آمد اما امیدوار هستم چون دیدگاهم نسبت به زندگی تغییر کرده است.
* طی مدتی که درگیر کرونا هستیم، کار جدید هم داشتید؟
بله، طرح می زنم و مجله «طنز و کاریکاتور» را همچنان علیرغم مشکلات فراوان منتشر می کنم و البته به صورت کاغذی.
* با چه تعداد از کاریکاتوریست ها در مجله تان کار می کنید؟
من فکر می کنم تنوع قلم خیلی مهم می باشد بنابراین از تعدادی دوستان هنرمند برای کار بهره می گیرم. خودم در همه سبکی (ورزشی، سینمایی و …) می توانم کار کنم و بنابراین یک تنه می توانم مجله را منتشر کنم.

* حال و اوضاع این مجله قدیمی و محبوب چطور است؟
متأسفانه این مجله که قدیمی ترین مجله طنز حال حاضر کشور است با مشکل اغلب نشریات کاغذی دست و پنجه نرم می کند. سلیقه ها عوض شده و نسل جدید لزوم مطالعه نشریه کاغذی را حس نمی کند در صورتیکه از نظر علمی ثابت شده مطالعه نشریات کاغذی تأثیرگذارتر و عمیق تر از نشریات مجازی است. بهترین قیاس هم برایش مثل تماشای فیلم در سالن سینما یا در گوشی موبایل است. مجله ما هم اکنون گاهنامه شده و دیر به دیر منتشر می شود چون هم کاغذ گران است هم باوجود این همه سال سابقه ارشاد حمایت چندانی از ما نمی نماید. تا کنون ۲۹۷ شماره انتشار یافته و می خواهم تا شماره ۳۰۰ به شکل کاغذی منتشر کنم و پس از آن اگر عمری باشد دیجیتالی ادامه دهم. هر چند که هنوز هم معتقدم نشریه کاغذی حال و هوای دیگری دارد و دلم نمی آید از نشریه کاغذی ام که مثل فرزندم دوست دارم، دل بکنم. به نظر من پایگاه کاریکاتور مطبوعات است. کاریکاتور در نشریه و روی کاغذ هم ماندگارتر است، هم اثرگذاری بیشتری دارد.
زندگی در دنیای کاریکاتورها واقعاً جذاب است و من زندگی در این دنیای جذاب را مدیون سال ها کار در این عرصه هستم * بعنوان کسی که در عصر نشر و کاغذ زیست و تجربه کرده چه تفاوتی بین این شکل از عرضه مکتوب با آثار دیجیتالی در ارتباط با حرفه خودتان قائلید؟
استفاده از کاریکاتور در بیلبوردهای تبلیغاتی خیابان ها و بزرگراه ها هم اساسا سبب ایجاد شادی و نشاط در جامعه، تلطیف فضا، کنترل خشم و از همه مهم تر ارتقای فرهنگ بصری می شود. مخاطبی که تلاش می کند با دقت به کاریکاتوری نگاه کند تا متوجه پیامش شود، بینش او زیاد شده و عمق دیدش وسعت پیدا می کند. کسی هم که درک بصری اش بالا برود عمیق تر به مسائل زندگی نگاه می پردازد و این سبب می شود بتواند خیلی از مشکلاتش را به سادگی برطرف کند.
* کاریکاتور چقدر به خودتان در زندگی کمک کرد و چقدر سبب شد جهان بینی تان به اتفاقات تلخ، طنز باشد؟
خیلی زیاد. دقیقاً کارکرد کاریکاتور همین است. کسی که کاریکاتور می کشد یاد گرفته در هر چیزی به دنبال یک فضای متفاوت، لطیف و طنزآمیز بگردد. من هم سال ها است که همینطور هستم. وقتی یک اتفاق خیلی جدی برایم می افتد یا یک مشکلی برایم پیش می آید، می خندم! دیگران امکان دارد خیلی تعجب کنند. اما من در آن لحظه واقعاً قسمت طنزآمیز ماجرا را می بینم. جالب این که اینقدر کاریکاتور کشیده ام که همه را کاریکاتوری می بینم. همین که در خیابان راه می روم، هر کسی از مقابلم می گذرد سریع اجزای چهره اش را به اشکال هندسی تقسیم می کنم و در ذهنم چهره کاریکاتور شده اش را تجسم می کنم! زندگی در دنیای کاریکاتورها واقعاً جذاب است و من زندگی در این دنیای جذاب را مدیون سال ها کار در این عرصه هستم.

* از بین طرح ها و کاراکترهایی که طی سالهای گذشته در مجله «طنز و کاریکاتور» خلق شدند و بین مردم هم طرفدارانی داشته است، چه تعداد بودند و کدام یک را بیشتر از همه دوست دارید؟
من در ژانرهای مختلفی کار کردم؛ طرحی از صادق هدایت که روی کلاهش شبیه به چشمان جغد است، سال ۱۳۵۵ طراحی کردم، کاری بود که خیلی آنرا بهره برده اند اما نامی از من بعنوان طراح برده نشده است یکی از طرح هایی است که دوست دارم و با قاطعیت می گویم پس از مرگ من هم این اثر به زندگی خودش ادامه خواهد داد. دیگر طرحی که خیلی دوستش دارم، با الهام از یکی از کارهای رنه ماگریت نقاش بلژیکی کشیدم که معروف به نقاش سوررئال است و من این فضا را دوست دارم. جالب است بدانید یکی از نقاشی های رنه ماگریت در این دوران کرونا خیلی استفاده شد و آن هم، زن و مردی بود که پارچه ای روی صورت شان را پوشانده و درحال بوسه هستند. این نقاشی بسیار در روزهای کرونا مورد توجه واقع شد البته این نقاشی نشأت گرفته از دوران کودکی ماگریت دارد که هم حس مرگ به انسان می دهد و هم حس عشق.

در مورد انیشتین هم خیلی کار کردم و شوخی های بسیاری در طرح هایم با او کردم و حتی در ارتباط با این شخصیت، طنزی با عنوان «طنز چهار بعدی» ابداع کردم؛ شخصیت انیشتین برایم جالب است. او جلوی دوربین عکاسی زبانش را درآورد! من طرح ها از او را به مدت سال ها بعنوان لوگوی صفحه طنز چهاربعدی مجله خودم گذاشتم و هنوز هم می توانم این طرح ها از او را ادامه اش دهم. کتاب های خیلی از انیشتین دارم که همگی آنها سوژه های من برای طرح هایم می شد. حتی یکی از این طرح هایم را که بازی با فرمول مشهور انیشتین است، یکی از دانشگاه های اتریش از من خواست که در سایت خودشان کار کنند و اتفاقاً با عنوان «فرمول ها ترسناک نیستند» منتشر گردید. این طرح انیشتین و مونالیزا هم که مشاهده می کنید بازی با طرح و کلمات است که برای نمایشگاهی در دوبی فرستاده بودم.

اگر بخواهم وارد دنیای فانتزی بشوم، شخصیت «مفسر شوت» را خیلی دوست دارم که با این شخصیت بسیاری از ورزشکاران مشهور فوتبالی همچون علی دایی و مرحوم ناصر حجازی عکس دارند. چون همیشه قصدم این بود که تعصبات را کم کنم، پیراهن قرمز و آبی بر تن دارد و نوعی شوخی هم باشد. یکسری کاریکاتورهای سیاسی و سینمایی دارم که آنها هم معروف هستند؛ کارم از جولیتا ماسینا بازیگر فیلم سینمایی «جاده» و فیلمهای فلینی را خیلی دوست دارم. حتی طرحی از دکتر علی شریعتی دارم که آن زمانی که من طراحی کردم جرأت می خواست و در این طرح خواستم بگویم این شخصیت، هم ذهن و اندیشه اش انقلابی است و بنابراین مُشتی گره کرده روی سرش است که شیارهای انگشتانش به مغز تشبیه شده است.

* شما در کاریکاتورهای تان شخصیت ها را به روشی متفاوت از برخی کاریکاتوریست ها که چهره ها را دفرمه می کنند، می کشید. لطفاً درباره این که کاریکاتور چهره از نظر شما باید چه خصوصیت هایی داشته باشد، صحبت کنید.
من برخلاف برخی دوستان هنرمند که کاریکاتور چهره را اغراق شده و دفرمه می کشند، من دوست دارم کاریکاتور چهره زیبا باشد و این مورد به روحیه خودم بر می گردد و گاهی حتی چهره آدم های زشت را از خودشان هم زیباتر نقش می زنم! از نظر من کاریکاتور چهره ای که خیلی شبیه به اصل از آب درآید، نشانه تیزبینی کسی است که آنرا کشیده؛ چونکه اجزای چهره را می شناسد و ارتباط آنها را تشخیص می دهد. این شخص، دید عمیقی روی چهره دارد و می تواند تحلیل هایی نسبت به مسائل پیرامونی زندگی هم داشته باشد. در واقع کاریکاتور چهره از نظر من، تمرین نوعی تیزبینی است.
برخلاف برخی دوستان هنرمند که کاریکاتور چهره را اغراق شده و دفرمه می کشند، من دوست دارم کاریکاتور چهره زیبا باشد و این مورد به روحیه خودم بر می گردد و گاهی حتی چهره آدم های زشت را از خودشان هم زیباتر نقش می زنم!
در کاریکاتور چهره باید هم اغراق مثبت باشد هم اغراق منفی؛ برای مثال اگر کسی بینی بزرگ دارد باید بزرگ تر کشیده شود و اگر کسی بینی کوچک دارد باید در کاریکاتور چهره اش، بینی کوچک تری کشید و لزوماً نباید برای هر کسی، بینی بزرگ کشید. از سوی دیگر هر چهره ای به یک شکل هندسی شباهت دارد و برخی فاصله های بین چشم و ابروها طبیعی و برخی غیرطبیعی است که اینها مورد استفاده یک کاریکاتوریست قرار می گیرد و خود چهره آدرس می دهد که چطور کار شود.
* طرح های متفاوت از چهره با سبک و سیاق مختلف به سلیقه هنرمند مربوط است یا اصول کار چهره مشخص است؟
کاریکاتوریست ها برای آنکه بتوانند نظر دیگران را جلب کنند، لازم است علاوه بر تسلط روی حرفه خود، به دنیای بیرون هم توجه داشته باشند. من از بچگی کارهایم در کیهان بچه ها و روزنامه اطلاعات چاپ می شد و به پشتوانه تجربیاتم کم کم یاد گرفتم در مطبوعات چگونه باید کار کرد. سال ۹۱ میلادی زمانی که «کورت والدهایم» پس از دبیری سازمان ملل متحد، قصد داشت برای انتخابات ریاست جمهوری کشورش اتریش، کاندیدا شود، پرونده هایی از او درآمد که نشان می داد در جنگ جهانی دوم با هیتلر همکاری هایی داشته و این مسئله والدهایم را به چهره خبرساز آن روزها تبدیل نموده بود. من همان سال چهره اش را کشیدم و با شرکت دادن این اثر در نمایشگاهی در جنوب فرانسه جایزه اول را گرفتم.

برای این که شخصیت یک اثر کاریکتور در انتقال مفهوم موفق باشد گاهی لازم است جزئیاتی به کار اضافه شود. مثلا برای نشان دادن بی رحمی هیتلر به اثرتان یک اسلحه یا صحنه اعدام اضافه می کنید اما زمانی است که با پرداخت دقیق و موشکافانه روی اجزای یک صورت می توانید تمرکز کنید. من به اصالت چهره خیلی اعتقاد دارم برای اثر والدهایم هم روی خطوط چهره به شکلی کار کردم که اضطرابش بیشتر نمایان شود. در واقع میتوان گفت از مفهوم خود چهره برای معرفی شخصیت بهره بردم. البته که اغراق هم بی تاثیر نیست اما باید مبتنی بر خود چهره باشد نه این که از بیرون چیزی اضافه کنید.
وقتی درباره شخصیتی کار می نماییم، رئال بودنش را نباید فراموش نماییم. مثلا اگر مقرر است اسطوره ها و قهرمانانی مثل رستم و سهراب را برای کودکان بکشیم، خروجی اثر باید بگونه ای باشد که بچه از کار لذت ببرد و برایش خوشایند باشد نه این که بترسد. هر چه صورت ها دلنشین تر باشند بچه های بیشتر را به خود جذب می کنند؛ برای مثال، شخصیت های کارتون «پلنگ صورتی» بسیار دوست داشتنی تر از اژدهاهایی است که در کارتون های چینی و ژاپنی می بینید. در هر حال، مطالعه راجع به یک شخصیت قهرمان یا الگو می تواند در تأثیرگذاری و ترسیم درست آن بسیار کمک کننده باشد.

* چون می دانم نگاه غمگینانه ندارید دوست دارم برای حسن ختام از تلاقی زندگی و مرگ بگویید؟
همه ما به شکلی تلاش می نماییم از راه هنر، شعر، ادبیات و حتی خنده، ترس و نگرانی مرگ را فراموش نماییم. باید بپذیریم که زندگی پر از تناقض است و در کنار تمام چیزهای منفی، نکات مثبتی هم قرار دارد. در روزهای کرونا انسان نشان داد که از نظر پزشکی هنوز پیشرفت نکرده است، اما کماکان فکر می کنم که انسان، این اشرف مخلوقات موجودی است که باآنکه می داند می میرد ولی به زندگی ادامه می دهد و لذت می برد. اگر قرار بود مرگ مبحث هولناکی باشد، دیگر کسی انگیزه کار و زندگی کردن را نداشت. درباره کرونا هم باید این گونه نگاه نماییم که با رعایت تمام نکات بهداشتی مبتلا نشویم و در عین حال نباید امیدمان را به زندگی از دست بدهیم.


منبع:

1400/05/08
23:45:49
5.0 / 5
559
تگهای خبر: ساز , شعر , نمایش , نمایشگاه
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۳
سیامک یزدان جو
موضوع های سایت رسمی سیامك یزدانجو