چرا مقایسه کنسرت همایون شجریان با متالیکا خطاست؟

چرا مقایسه کنسرت همایون شجریان با متالیکا خطاست؟

سایت رسمی سیامک یزدانجو: به گزارش سایت رسمی سیامک یزدانجو، انتشار خبر برگزاری کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی، حتی قبل از آن که اجرا شود، به صحنه ای برای آشکار شدن شکاف ها، دوقطبی ها و معناهای اجتماعی ایران امروز بدل شد. این رویداد بیشتر از آن که صرفا یک برنامه موسیقی باشد، بازتابی از محدودیت های عرصه عمومی، تضاد داستانها و کنترل حضور جمعی در فضای شهری بود.



جامعه ای که بعد از اتفاقات 1401و تجربه بحران های مختلف سیاسی و جنگی به شدت دوقطبی شده، کوچک ترین کنش فرهنگی را به سرعت در قالب «با قدرت» یا «ضد قدرت» می بیند، وضعیتی که می توان آنرا شبیه به تعادل گرگ ها دانست؛ جایی که هر حرکت کوچک می تواند توازن میان گروه ها و نیروها را برهم زند و واکنش های سریع، نمادین و حتی خشونت آمیز ایجاد نماید.
واکنش ها به خبر کنسرت، نخست، جریان گسترده ای از طرفداران حکومت و مذهبیون نگران را نشان داد که کنسرت را تهدیدی برای نظم اجتماعی و ارزش های رسمی می دانستند. احمد طالبی در یادداشتی نوشت: «کم کم یک کودتای میادین با بی حجابی و برهنگی داریم با مجوز دولت.» این در شرایطی است که همان جماعت مناسبت های مذهبی مانند عید غدیر را در فواصل چند کیلومتری در پایتخت برگزار می کنند، اما حضور یک کنسرت با جمعیت قابل توجه در میدان آزادی فورا با حصارکشی محدود شد. چنین اقداماتی نشان داده است که در این میدان، تنها یک صدا اجازه حضور دارد و روایتهای دیگر به حاشیه رانده می شوند.
در سوی دیگر، گروهی از ناراضیان داخلی و خارجی هم حضور چنین رویدادهایی را در جهت مشروعیت بخشی به حکومت می دانند. آنها باور دارند هر کنش فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی، حتی رای دادن، موضع گیری ضد جنگ یا کنسرت رایگان، می تواند به «سرمایه گذاری برای حفظ قدرت» بدل شود و تاکید دارند که ایجاد چنین سرمایه ای در زمانی که حاکمیت در ضعیف ترین موقعیت خود است، به نفع حاکمیت و نه مردم است.
گروه سوم، تعدادی از فعالان فرهنگی و شهروندان عادی، کنسرت را فرصتی برای تعریف مجدد عرصه عمومی، تجربه مشترک اجتماعی و حضور در فضای جمعی می دیدند. آنها بر اهمیت میدان و خیابان بعنوان نماد آزادی حضور جمعی و تجربه اجتماعی مستقل تاکید داشتند. این سه جریان واکنش، نه فقط نمایانگر تنوع نگرش ها، بلکه بازتابی از معانی متفاوت خیابان، میدان و حضور جمعی است.
اهمیت میدان آزادی دراین میان ویژه است. جمهوری اسلامی کوشش کرد برج میلاد را بعد از انقلاب نماد مدرن تهران ارائه کند، اما حافظه تاریخی، تجربه اجتماعی و حضور عمومی مردم هنوز میدان آزادی را بعنوان اولین محل تجمع فرهنگی و سیاسی می شناسد. هرچند شهردار تهران پس از لغو کنسرت همایون شجریان اعلام نمود که مکان بعدی برگزاری کنسرت ایشان در ورزشگاه آزادی می تواند باشد، اما تفاوت میان میدان و ورزشگاه آزادی هم نمادین است: ورزشگاه محیطی کنترل شده، بسته و مدیریت شده دارد، در حالیکه میدان فضای عمومی باز و نمادین است و هر حضور جمعی در آن معانی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مضاعف پیدا می کند. حصارکشی و محدود کردن حضور، بالاتر از کنترل شهری، بازنمایی قدرت و محدودسازی عرصه عمومی است و یادآوری می کند که خیابان و میدان، نماد آزادی و امکان تجربه مشترک اجتماعی اند.
تجربه تاریخی ایران نشان داده است که هر حرکت فرهنگی، حتی اگر غیرسیاسی به نظر برسد، ظرفیت تبدیل شدن به صحنه ای برای نزاع های معنایی و دوقطبی اجتماعی را دارد. تجمعات فرهنگی در رابطه با انقلاب یا مناسبت های رسمی در فضاهای شهری در دوران پس از انقلاب در عمل فضایی برای تجربه جمعی و گفت و گوی اجتماعی فراهم می کردند. اما امروز حتی خبر یک کنسرت در میدان آزادی می تواند بحران دو قطبی ایجاد نماید در حالیکه در دهه ۶۰ مردم در فضاهای محدود هم تجربه جمعی فرهنگی داشتند، حتی اگر کنترل شدید بود. این نمونه ها نشان می دهند حضور جمعی در فضای عمومی می تواند نماد قدرت، مشروعیت یا مقاومت باشد.
برخی تحلیل گران حتی این کنسرت را با کنسرت ۱.۵ میلیون نفری متالیکا در سال 1991، تنها سه ماه قبل از فروپاشی شوروی، مقایسه کردند. اما این قیاس نمادین است اما از نظر تحلیلی چندان دقیق نیست. شوروی در آستانه فروپاشی کامل قرار داشت، عرصه عمومی فرهنگی حدودا وجود نداشت و رسانه ها بطورکامل دولتی بودند. در ایران امروز وضعیت متفاوت است؛ جامعه درگیر بحران های مختلف است، اما هنوز ساختار سیاسی فرو نپاشیده و فضای مجازی به قسمتی از عرصه عمومی بدل شده است. ازاین رو این قیاس بیشتر بار نمادین و انگیزشی دارد تا تحلیلی.
نبود اعتدال و خطر دوگانه مرگ/زندگی هم در واکنش ها آشکار است. گویی جامعه ایران ناگزیر است میان بهشت و جهنم یکی را انتخاب کند؛ یا در صف قدرت یا در صف ضد قدرت. در چنین وضعیتی کوچک ترین رویداد فرهنگی می تواند معنای سیاسی بیش از اندازه پیدا کند و به نزاعی تمام عیار بدل شود. این خطر وجود دارد که عرصه عمومی، جایی که مردم بتوانند بدون تعلق به یکی از دو قطب، تجربه مشترک داشته باشند، به کلی از دست برود.
نمونه ای دیگر از این فرایند، واکنش مهدی یراحی است که با انتشار ویدیویی از فیلم تایتانیک، حضور همایون شجریان را به نوازندگانی تشبیه کرد که در لحظه فروپاشی کشتی، بازهم ساز می زنند. از دید او، این انتخاب به معنای هم صدایی با قدرتی است که مشروعیتش فرو ریخته و جامعه درحال غرق شدن در بحران های اخلاقی، سیاسی و انسانی است. این نقد، باآنکه یک سویه است، اما نشان داده است که چطور یک کنسرت می تواند در ذهن قسمتی از جامعه به صحنه ای برای «بقا یا سقوط مشروعیت» بدل شود.
در این میان، مقایسه همایون شجریان با پدرش، محمدرضا شجریان، هم در فضای عمومی پررنگ شد. محمدرضا شجریان، در دوران پرالتهاب دهه های گذشته، نماد آزادی خواهی و ایستادگی هنرمند در کنار مردم بود؛ صدایی که به اعتراض و حقیقت گره خورد. حال آن که بسیاری همایون را در موقعیتی متفاوت می بینند: هنرمندی که می خواهد از سیاست فاصله بگیرد و تنها به اجرای موسیقی بپردازد. این تقابل، پرسشی عمیق تر را مطرح می کند: آیا در جامعه ای به شدت سیاسی شده، اساساً امکان هنرِ «غیرسیاسی» وجود دارد؟
خود همایون شجریان در یادداشتی نوشت: «زندگی عادی ما همان زندگی غیرعادی ماست.» حتی اگر منتقدان ساده انگارانه تلقی کنند، این بیان بازتاب یک واقعیت جامعه شناختی است: در جامعه ای که عرصه عمومی محدود شده، کوشش برای بازگرداندن زندگی عادی، حتی به صورت هنر و موسیقی، می تواند رنگی از کنش اجتماعی و نمادین داشته باشد.
کنسرت همایون شجریان، بدون این که برگزار شود، نشان داد که جامعه ایران به شدت تشنه عرصه عمومی و تجربه جمعی مستقل است؛ فضایی که مردم بتوانند بدون تعلق به یکی از دو قطب، گرد هم آیند و معنا بسازند. با لغو این کنسرت، آن چه اهمیت پیدا می کند نه خود اجرا، بلکه معناسازی و تنوع روایت هایی است که در حاشیه انتشار خبر شکل گرفت. همین فضای دوقطبی، اگر ادامه یابد، بالاتر از آن که به نفع جامعه باشد، عرصه زندگی و حضور مردم را محدود می کند، چون حذف مردم از تجربه جمعی و عمومی، قدرت گروههای سیاسی و ایدئولوژیک را بصورت نمادین تثبیت می کند و عرصه عمومی را خالی از حضور واقعی شهروندان می سازد. سرانجام، پیام این تجربه روشن است: دوقطبی کردن جامعه، محدودسازی صداها و کنترل حضور جمعی، به ضرر مردم و عرصه عمومی است. هنر و فرهنگ وقتی مستقل و آزاد باشد، می تواند امکان تجربه جمعی، گفتگو و معناپردازی را بازگرداند؛ اما وقتی عرصه عمومی محدود و میدان ها تحت کنترل شود، جامعه تنها شاهد تضادها و نزاع های نمادین خواهد بود، بدون آن که مردم واقعی در مرکز زندگی اجتماعی باقی بمانند.
* پژوهشگر جامعه شناسی
بطور خلاصه آنها باور دارند هر کنش فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی، حتی رای دادن، موضع گیری ضد جنگ یا کنسرت رایگان، می تواند به سرمایه گذاری برای حفظ قدرت بدل شود و تأکید دارند که ایجاد چنین سرمایه ای در زمانی که حاکمیت در ضعیف ترین موقعیت خود است، به سود حاکمیت و نه مردم است. اما این قیاس نمادین است اما از نظر تحلیلی چندان دقیق نیست. گویی جامعه ایران ناگزیر است میان بهشت و جهنم یکی را انتخاب کند؛ یا در صف قدرت یا در صف ضد قدرت.

منبع:

1404/06/14
13:11:05
5.0 / 5
32
تگهای خبر: ساز , كنسرت , موسیقی , هنر
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۹ بعلاوه ۳
سیامک یزدان جو
موضوع های سایت رسمی سیامك یزدانجو